گوشت یا هرچیز بریانشده.
فرهنگ فارسی عمید
[ شَ ] (نف) شونده. (ناظم الاطباء).
لغتنامه دهخدا
[ شِ ] (اِ) سختی و گندگی و پینهٔ پوست دست و اعضاء را گویند که به سبب کار کردن بهم رسیده باشد. (برهان). پینه که در دست و پا پیدا شود بواسطهٔ کارهای سخت و تردد بسیار. (رشیدی) (جهانگیری) (انج ...
[ شَ ءِ ] (ع ص، اِ) جِ شائعة: جاءت الخیل شوائع و شواعی که قلب شوائع است؛ بمعنی متفرق آمدن مرکبهاست. (از تاج العروس) (از نشوءاللغة ص ۱۶). رجوع به شواعی شود.
[ شَ واب ب ] (ع ص، اِ) جِ شابة، به معنی زن جوان. (از منتهی الارب). و رجوع به شابة شود.
[ ] (اِخ) جایی در شمال غربی انارک از نواحی کاشان. (یادداشت مؤلف).
[ شِ ] (ع اِ) پاره ای از بریان. (منتهی الارب). قطعه ای از گوشت کباب و پاره ای از بریان. (ناظم الاطباء). و رجوع به شواء و شواءة شود.
[ ] (ع اِ) صوت الغنم. (یادداشت مؤلف). صدای گوسپند.
[ شَ جِ ] (ع اِ) جِ شاجنة، به معنی راه اعلای وادی و وادی درخت ناک. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (اِخ) وادیی است بزرگ به دیار ضبة. (منتهی الارب) (از معجم البلدان).
[ شُ حِ ] (اِخ) علم مرتجلی است برای موضعی. کوه معروفی است در نزدیکی مدینه نزدیک سوارقیه. (از معجم البلدان). کوهی است نزدیک سوارقیه میان مکه و مدینه. (منتهی الارب). || حصاری است در یمن. ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.