معنی

[ شِ کُ دَ / دِ ] (ن مف / نف) شکفته. بازشده. واشده. از هم گشوده. (یادداشت مؤلف). - ناشکفیده؛ نشکفته. ناشکفته. باز نشده. خندان نشده : وآن قطرهٔ باران سحرگاهی بنگر بر طرف گل ناشکفیده بر سیار.منوچهری. گل سرخ تمام ناشکفیده، ده درمسنگ. (ذخیرهٔ خوارزمشاهی).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.