اسم: همراه (دختر) (فارسی) (تلفظ: hamrāh) (فارسی: همراه) (انگلیسی: hamrah) معنی: همدم، مونس، قرین، آن که در کنار دیگری راهی را طی می کند، ( به مجاز ) آن که با دیگران توافق و سازگاری دارد، سا ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ هَ دَ ] (مص مرکب) قرین بودن. پیوسته بودن دو یا چند چیز به هم. || گرفتار چیزی بودن چون رنج و درد. - تا خون همراه بودن؛ کنایه از کمال عداوت و دشمنی است : بی همنفسی در سفر عشق نبودم تا ...
لغتنامه دهخدا
موسیقیپردازی (music making) بهعنوان پسزمینه برای یک یا چند تکخوان یا تکنواز [موسیقی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ کُ تَ هَ دَ ] (مص مرکب) (...همراه بودن) تا قتل همراه بودن. تا خون همراه بودن. کنایه از کمال عداوت و دشمنی است و در اشعار میریحیی شیرازی «تا مردن همراه» و در اشعار بعضی دیگر «تا جان همر ...
(~ هَ) [ انگ فا. ] (اِ.) نک موبایل.
فرهنگ فارسی معین
توشۀ متعلق به مسافر یا خدمه که با هواگَرد دیگر حمل شود [حملونقل هوایی]
[ خُ بِ هَ ] (جملهٔ دعایی) این اصطلاح در اصل «خدا به همراه کسی باشد» می باشد و آن بوقتی مستعمل است که شخصی قصد خروج اعم از سفر یا غیر سفر از محلی کند دیگران به او می گویند: «خدا بهمراه... ...
دوربین ویدئویی کوچکی که به کلاه یا لباس یا عینک بازیگر نصب میشود تا نمایی از دیدگاه او را ارائه کند [سینما و تلویزیون]
مجموعه گستردهای از عملیات رایانشی که به کاربر امکان میدهد با استفاده از افزارههای همراه، مانند رایانک و تلفن همراه، به اطلاعات دسترسی یابد [رایانه و فنّاوری اطلاعات] ...
طغیان ناشی از همراهبری افراطی قطرههای مایع [مهندسی شیمی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.