۱. آمار؛ شمار. ۲. عدد و حساب. ۳. (قید) = همواره
فرهنگ فارسی عمید
[ هَ ] (اِ) اندازه باشد. (برهان). || حساب را نیز گویند که شمردن چیزی باشد. (برهان). رجوع به آمار شود.
لغتنامه دهخدا
= همواره
[ هَ ] (ق) همواره و همیشه. (اسدی). همواره و همیشه و دائم. (برهان): گزیده چهار توست بدو درج ها نهان همارا به آخشیج همارا به کارزار. رودکی (از فرهنگ فارسی معین). تو با من نسازی که از صحبت من ...
[ تَ هَ دَ رَ / رِ ] (اِ مرکب) دبیری آتش شماری. کتابت حسبانات آتشکده ها. (مفاتیح).
۱. شکسته شدن. ۲. ویران شدن. ۳. فروریختن. ۴. ریخته شدن آب یا باران. ۵. روان گردیدن اشک.
(اِخ) دهی از بخش گوران شهرستان شاه آباد. دارای ۲۶۰ تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات و میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ بِ ] (اِخ) دهی از دهستان قلعهٔ برزند بخش گرمی شهرستان اردبیل. دارای ۲۶۹ تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ گَ هَ دَ رَ / رِ ] (اِ مرکب) کتابت خزاین در ایران قبل از اسلام. (مفاتیح العلوم خوارزمی). گنج آمار دبیره.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.