[ زُ ] (اِخ) رجوع به ابراهیم افلیلی شود.
لغتنامه دهخدا
[ زُ ] (اِخ) محمدبن سعدبن منیع الزهری. از مورخان ثقه و از حفاظ حدیث بود. در سال ۱۶۸ هـ . ق. در بصره متولد شد و در بغداد سکونت کرد و در همانجا بسال ۲۳۰ هـ . ق. درگذشت. او راست: طبقات الصحاب ...
[ اِ مِ نِ عَ دِرْ رَ ما نِ زُ ] (اِخ) پدرش عبدالرحمن بن عوف از عشرهٔ مبشره است. وی بواسطهٔ پدر خود از عمربن خطاب روایت کرده. ابراهیم بن منذر گوید او در ۷۶ سالگی به سال ۷۵ هـ .ق . درگذشته ...
[ اَ هَ ] (اِخ) عبدالرحمن خلف. رجوع بعبدالرحمن... و معجم المطبوعات شود.
[ اَ هَ ] (اِخ) مروزی. رجوع بجمال الدین و لباب الالباب ج ۱ ص ۲۱۵ و ۲۱۸ شود.
[ زَ ری یَ ] (معرب، اِ مرکب) مأخوذ از پارسی، تریاقیست و خاصیت دفع سم دارد. (ناظم الاطباء).
[ عَ یِ اَ هَ ] (اِخ) ابن احمدبن احمدبن محمدبن یوسف بلصفوری ازهری مالکی. رجوع به علی یوسف شود.
[ عَ یِ اَ هَ ] (اِخ) ابن عبدالقادر حسنی شامی قاهری ازهری شافعی، مشهور به سیدفرضی و ملقّب به نورالدین. رجوع به علی فرضی شود.
[ عَ یِ زُ ] (اِخ) ابن احمدبن عبدالرحمان بن احمدبن عبدالرحمان بن یعیش زهری باجی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی باجی شود.
[ عُ مَ رِ زُ ] (اِخ) ابن سعد. رجوع به عمر مدنی شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.