زهرآبدار
معنی
[ زَ ] (نف مرکب)
زهرآب گون. فولاد اعلا. (ناظم الاطباء).
|| آب زهرداده. به آب زهر فروبرده :
همان تیز ژوبین زهرآب دار
که بر آهنین کوه کردی گذار.دقیقی.
ز پنهان بدان شاهزاده سوار
بینداخت ژوبین زهرآب دار.دقیقی.
بزد بر سرش تیغ زهرآب دار
بگفتا منم قارن نامدار.فردوسی.
شماساس با نامور سی هزار
رسیده ست با تیغ زهرآب دار.فردوسی.