ریزهریزه
معنی
[ زَ / زِ زَ / زِ ] (ص مرکب، ق
مرکب) پاره پاره. ذره ذره. پارچه پارچه.
(ناظم الاطباء). هسیس. (منتهی الارب):
ریزه ریزه صدق هرروزه چرا
جمع می ناید در این انبار ما.مولوی.
چو گربه درنربایم ز دست مردم چیز
ور اوفتاده بود ریزه ریزه برچینم.سعدی.
- ریزه ریزه باران؛ قسمی گل دوزی با
ابریشم بر عرقچین و غیره. (یادداشت مؤلف).
- ریزه ریزه کردن؛ پاره پاره کردن. به
قطعات کوچک بریدن یا شکستن :
پاره پاره و ریزه ریزه اش می کردم چنانکه هیچ
نماند. (کتاب المعارف).
- ریزه ریزه کرده؛ پاره کرده شده.
شکسته شده به پارچه های کوچک. (از ناظم
الاطباء).