ریزهخوانی
معنی
[ زَ / زِ خوا / خا ] (حامص
مرکب) ادای سخن باریک و آهسته. زمزمه.
(از ناظم الاطباء). || آواز پیچیده کشیدن از
نغمات که آن را تحریر گویند و به هندی کهر
خوانند. (از غیاث اللغات) (از آنندراج):
چنان به ریز زبان بشکنم ترانهٔ عشق
که عندلیب شود داغ ریزه خوانی من.
سالک یزدی (از آنندراج).
آمد بهار و هر خس و خار ارجمند شد
در باغ ریزه خوانی بلبل بلند شد.
نادم گیلانی (از آنندراج).
|| لغزخوانی. (یادداشت مؤلف).
- ریزه خوانی کردن؛ بد گفتن. به نهانی عیب
گرفتن. (یادداشت مؤلف).