(رَ فّ) [ ع. ] (ص.) رفوگر، رفوکننده.
فرهنگ فارسی معین
[ حُ رَ ] (ع ص، اِ) جِ حریف. (زمخشری).
لغتنامه دهخدا
[ شُ رَ ] (ع ص، اِ) جِ شَریف. (منتهی الارب) (دهار). جِ شریف، به معنی مرد بزرگ قدر. (آنندراج). جِ شریف. بزرگان. نجیبان. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شریف شود.
[ شِ / شَ رَ جُلْ عُ رَ ] (ع اِ مرکب) (اصطلاح عرفان) شطرنج عرفا. نوعی شطرنج که صوفیان بازی کنند بجای تختهٔ شطرنج، ورقهٔ مقوا یا کاغذ که خطکشی شده برگیرند و آن دارای خانه هایی می باشد و در ...
[ شَ سُلْ عُ رَ ] (اِخ) سیدحسین حسینی بن سیدمحمدرضا عارف ایرانی (متولد ۱۲۸۸ هـ . ق. و متوفای ۱۳۵۳ هـ . ق. / ۱۳۱۳هـ .ش.). در عنفوان جوانی به تحصیل علوم شرعی پرداخت و مرید شیخ عبدالقدوس کرم ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.