[ رَ ] (ع مص) رُزاح. افتادن شتر از ماندگی یا لاغری. (از اقرب الموارد). افتادن شتر از ماندگی و لاغری و لاغر گردیدن آن. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). مصدر به معنی رُزوح. (منتهی الارب). رجوع ب ...
لغتنامه دهخدا
[ رُ ] (ع مص) رَزاح. مصدر به معنی رَزاح. (ناظم الاطباء). ماندن شتر از نزاری. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به رَزاح شود.
[ رَ ] (اِخ) نام پسر عدی بن کعب. (منتهی الارب) (از تاج العروس).
[ اَ رَ ] (ع اِ مرکب) شیر. اسد. (المزهر).
[ دِ حُ سِ ] (اِخ) دهی از دهستان دربقاضی بخش حومهٔ شهرستان نیشابور. دارای ۶۵ تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
[ قَ لَ حُ سَ قُ ] (اِخ) دهی است از دهستان نازلو از بخش حومهٔ شهرستان ارومیه واقع در ۱۴۵۰۰ گزی شمال ارومیه و ۲۵۰۰ گزی خاور شوسهٔ ارومیه به سلماس. موقع جغرافیایی آن جلگهٔ معتدل مالاریائی و ...
[ قُ حِ ] (اِخ) از نواحی حلب، سپس از نواحی عمق است که مسلم بن قریش عقیلی امیر شام به دست سلیمان بن قتلمش به سال ۴۷۸ هـ . ق. در اینجا به قتل رسید. (از معجم البلدان).
[ حُ ] (اِخ) یا میرزا حسن کندی دهی است از دهستان چایپاره بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی، واقع در ۹ هزارگزی شمال قره ضیاءالدین با ۲۹۳ تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ ...
[ حِ ] (اِخ) دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قروهٔ شهرستان سنندج، واقع در ۳۱هزارگزی جنوب خاوری گل تپه با ۱۵۰ تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۵).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.