[ ] (اِ) بعبرانی عنکبوت است. (تحفهٔ حکیم مؤمن).
لغتنامه دهخدا
[ اَ جُ ] (اِخ) نام یکی از دو متکلم کتاب بغوگیتا که جزئی از کتاب مهابرت است.
[ اَ جَ ] (اِخ) رجوع به ارژانتان شود.
[ اَ جَ ] (اِخ) نام شهریست. (آنندراج). ظاهراً محرف ارجنه (ارژن) است. رجوع به ارجنه و ارژن شود.
[ جِ جِ ] (اِخ) شهری است مرکز ایالت که نزدیک ساحل جنوبی سیسیل و جنوب پالرمون بفاصله ۱۰۲ هزارگز قرار دارد. عربها آن را المقلوبه نامیده بودند. سکنهٔ آن ۲۰۵۰۰ تن است. (از قاموس الاعلام ترکی ج ...
[ جَ جَ دُ ] (معرب، اِ مرکب) رجوع به گوزگندم و رجوع به تحفهٔ حکیم مؤمن شود.
[ حُ جُ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان در ۸۵هزارگزی شمال باختری کرمان و سی هزارگزی راه مالرو شاهزاده محمد. ۴۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۸).
[ دَ بَ جَ ] (اِ مرکب) مخفف دست برنجن است و آن حلقهٔ طلا و نقره و امثال آن باشد که در دست کنند. (برهان) (آنندراج). و رجوع به دست برنجن و دست ابرنجن شود.
[ دَ وَ جَ ] (اِ مرکب) دست برنجن، که دستینهٔ طلا و نقره و امثال آن باشد. (برهان). سوار. دستاورنجن. دست بند. دست اورنجن. (جهانگیری). دستینه. دستوار.
[ دِهْ اَ غَ جَ ] (اِخ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در ۱۶هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنهٔ آن ۳۰۰ تن می باشد. آب آن از رودخانهٔ هیرمند است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.