[ اِ تَ جُ ] (اِخ) رجوع به علاءالدین حنفی شود.
لغتنامه دهخدا
(تَ جُ) [ ع. ] (ص.)۱- مترجم، گزارنده.۲- بازگو کننده، بیان کننده.
فرهنگ فارسی معین
نشریهای که بیانکنندۀ اندیشهها و دیدگاههای یک سازمان یا حزب خاص باشد [عمومی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ تَ جُ دَ ] (مص مرکب) تاوان دادن : گفتمش افراسیاب تیغ و گشتم منفعل خواندمش نوشیروان عدل و دادم ترجمان. ظهوری (از آنندراج).
[ تَ جُ گِ رِ تَ ] (مص مرکب) تاوان گرفتن : بر مسندش اگر نفشاند گل نشاط گیرد صبا ز بلبل تصویر ترجمان. ملا طغرا (از آنندراج).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.