معنی

[ رَ ] (ع ص) بسته، و منه قوله تعالی: {/Bکََانَتََا رَتْقاً فَفَتَقْنََاهُمََا.۱۱-۱۳۲۱:۳۰/}(قرآن ۲۱/۳۰). جِ رَتَقة. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || (در اصطلاح فقه) هو ان یکون الفرج ملتحماً لیس فیه مدخل لدخول. (یادداشت مرحوم دهخدا) (از ناظم الاطباء). آن است که بر دهان فرج زن چیزی خارج و زاید از آفرینش طبیعی از جنس عضله یا پوستی پرده مانند بیرون آید که مانع از آرامیدن با وی شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به رتقاء شود. || (اصطلاح صوفیه) اجماع مادهٔ وحدانیت است که آنرا عنصر اعظم مطلق گفته اند، چنانکه مرتوق بود قبل از آفریدن آسمان و زمین و مفتوق بود بعد از تعین او به خلق، و گاه اطلاق می شود بر نُسُب حضرت احدیت به اعتبار لاظهور آن و بر هر گونه بطون و غیبتی، مانند حقایق مکتوم در ذات احدیت قبل از تفاصیل آن در واحدیت همچون درخت در هسته. در اصطلاحات الصوفیهٔ کمال الدین چنین است. (از کشاف اصطلاحات الفنون).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.