[ شِ ] (ص مرکب) ناآشنا. بی اطلاع. بی خبر. (ناظم الاطباء). || ناآشنا. بیگانه. مقابل آشنا: دی همه او بوده ای امروز چون دوری از او؟ ناجوانمردی بود دی دوست و اکنون ناشنا. سنائی. || غیر معر ...
لغتنامه دهخدا
۱. ناشناخته؛ شناختهنشده. ۲. ناشناس.
فرهنگ فارسی عمید
[ شِ ] (ن مف مرکب) ناشناخته شده. (آنندراج) (غیاث اللغات). شناخته نشده. ناشناخته. مجهول. نکره. غیرمعلوم. (ناظم الاطباء). || غریب. ناشناس. ضد معروف. تنها. بی آشنا: و آن را که بر مراد جهان ن ...
(ش تِ)(ص مف.) نامعلوم، مجهول.
فرهنگ فارسی معین
[ شِ تَ / تِ ] (ن مف مرکب) ناشناخت. مجهول. نکره. غیرمعلوم. (از ناظم الاطباء). || ناشناس. غریب. بیگانه. که شناخته و معروف و آشنا نیست : با ناشناخته هم سفر مباش. (خواجه عبداللََّه انصاری ...
ناآشنا؛ بیگانه؛ غیر معروف.
[ شِ ] (حامص مرکب) ناشناس بودن. غریب بودن. سرشناس و معروف نبودن. گمنامی. عدم معروفیت. || ناشناختن. نشناختن و بدین معنی با کلمات ذیل به صورت پساوند ترکیب شود: خداناشناسی. حق ناشناسی. نمک ...
[ شِ ] (حامص مرکب) نادانی. بی اطلاعی. بی معرفتی. (ناظم الاطباء). || ناشناسا بودن. شناسا نبودن. معروف و شناخته نبودن. رجوع به شناسا شود.
قدرناشناس بودن؛ نشناختن قدر خدمت دیگران.
فرایند فهم بافت معنایی داده در پایگاهداده [فنّاوری اطلاعات و ارتباطات]
واژههای مصوب فرهنگستان
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.