ذوالاذعار

معنی

[ ] (اِخ) پسر ابرهة ذوالمنار موسوم به افریقیس. یا عبدبن ابرهة برادر ذوالمنار. یکی از ملوک یمن. صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: و روایت است که [ ذوالمنار ابرهة ] به زمین نسناسان بگذشت... در سیرالملوک گوید که دهان و چشم ایشان بر سینه بود از سخط ایزد تعالی نعوذ به. پس ابرهة پسرش را ذوالأذعار به حرب ایشان فرستاد و او را فریقیس گویند تا ایشان را بعضی هلاک کرد و نتوانستند غلبه کردن، که مورچگان بودند هر یکی چند شتری بختی. و اسپ و مرد را می ربودند و این بوقت روزگار کیکاوس بود و آنکه بنی اسرائیل از اشمویل پادشاه خواستند و خدای تعالی طالوت را بفرستاد. ملک افریقیس ابن ابرهة، اربع و ستین سنة. چون پادشاه گشت هزارهزار مرد فراز آورد و ناحیت مغرب و بربر سرتاسر بگرفت و شهر افریقیة بنا نهاد بنام خویش و چندانکه در آن حدود آبادان بود بگرفت و هرچه برده آورد به أفریقیة اندربداشت و شهری آباد گشت و حمزةالأصفهانی در تاریخ خویش گوید ذوالأذعار برادر افریقیس بوده است و بیست و پنج سال پادشاهی بکرد تا ملک بهداد [ بهداهاد ] رسید. و در سیر ذوالأذعار خود فریقیس را گوید. شاعر گفته است: سرنا الی المغرب فی جحفل بکلّ قوم اریحیّ همام. افریقیس را خود در کتاب سیر خوانده ام که پسری بود نام او الفندیس بن افریقیس. از بعد پدر با لشکر سوی عراق آمد... (مجمل التواریخ والقصص ص ۱۵۵ و ۱۵۶). و ابن الاثیر در المرصع گوید: عمروبن ایمن یا عمروبن ذوالمنار ملک یمن. و وی را از آن ذوالاذعار گویند که وی با قومی از نسناس که رویها در سینه ها داشتند و مردم از آنان می ترسیدند جنگ کرد. و بعضی گفته اند وجه تلقیب آن است که او قومی وحشی شکل را اسیر آورد که مردمان از آنان بهراسیدند و یا بعلت آنکه وی نسناس را به یمن آورد و مردم یمن از نسناس مذعور و به بیم شدند. و ابن البلخی نام او را ذوالأذعار ابن ابرهة ذالمنار گفته و در عقدالفرید ذوالأذعار ابن ابرهة آمده است. و رجوع بمفاتیح العلوم خوارزمی ص ۶۹ و فارسنامهٔ ابن البلخی چ کمبریج ص ۴۲ و عقدالفرید جزو ۳ ص ۳۲۱ شود.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.