معنی

[ ذِ کَ دَ ] (مص مرکب) گفتن. یاد کردن. نام بردن. تذکار: خورشید رخ ترا کند ذکر هر ذرّه اگر شود زبانی. عطار. || گفتن ذکر. تسبیح. تهلیل : خوردن برای زیستن و ذکر کردن است تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است. سعدی.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.