دوهوایی
معنی
[ دُ هَ ] (حامص مرکب) اختلاف و دو تیرگی. دو دستگی. خصومت. چگونگی آنکه دو هوا یا خواهش مختلف دارد. (یادداشت مؤلف):
خاقانیا چه مژده دهی کز سواد ملک
یکباره فتنهٔ دوهوایی فرونشست.خاقانی.
عقل و عقد جهان بدو شد راست
دوهوایی ز مملکت برخاست.نظامی.
- دوهوایی کردن؛ دو آرزو و هوای مختلف داشتن. اظهار اختلاف و دو دستگی کردن :
یا میکده یا کعبه یا عشرت و یا زهد
اینجا نتوان کرد به یک دل دوهوایی.
خاقانی.
و با سلطان محمد لشکری اندک بود که خاصگیان چنانکه قاعدهٔ لشکر باشد دوهوایی می کردند و پراکنده شده بودند سلطان محمد بهر تسکین ایشان به کلاه زر می بخشید و به جوال جامه،
لشکر می ستدند و می گریختند. (راحةالصدور راوندی).
خلق گویند برو دل به هوای دگری ده
نکنم خاصه در ایام اتابک دوهوایی.
سعدی.