معنی

[ دُ ] (حامص مرکب) صفت و حالت دوتو. دوتو بودن. دولایی و دوتایی. انحنا و خمیدگی. لایی منضم به لای دیگر. (یادداشت مؤلف): بدنها همه در دوتویی زره زنخها همه در دوتایی لثام.مسعودسعد. || (ص نسبی، اِ مرکب) دوتایی. نوعی جامه است : دوزم به جبه خرمی پار و پیرهن امسال از دوتویی پیرار می کنم.نظام قاری. با قبای دوتویی و چمته همچو اهل نفاق باشد یار.نظام قاری. نگیرند ازین جمله با خویشتن دوتویی و یکتایی پیرهن. نظام قاری. ای که یکتاییت از زیر دوتویی بمی است این چنین زیر و بمی برد ز ما صبر و قرار. نظام قاری.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.