معنی

[ دُ زَ / زِ ] (ص نسبی، اِ مرکب) نوعی از بریان که از مسکه و زردچوبه و سیر و پیاز و دیگر افزارها ترتیب می دهند. (ناظم الاطباء). نوعی از قلیه و نانخورش. (آنندراج). طاس کباب. (یادداشت مؤلف): لاتخرجن من البیوت لغازة او غیر غازة لایَقتنصک القانصون فیطبخونک دوپیازه. شیخ بهایی. || نوعی از نان خورش بدون چربی. (ناظم الاطباء). || شرم مرد: حلق زیرینت باز چرب کند قلیهٔ خشک دوپیازهٔ من.سوزنی.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.