معنی

[ دُکْ کا / دُ ] (نف مرکب) دکان دارنده. دارندهٔ دکان. صاحب دکان. (ناظم الاطباء). کاسب. (فرهنگ فارسی معین): در پیش هر دو هر دو دکاندار آسمان استاده اند هر چه فروشند می خرند. ناصرخسرو. جان شد اینجا چه خاک بیزد تن که دکاندار از دکان برخاست.خاقانی. || کاسب چرب زبان که از کالا و متاع تحسین می کند. (ناظم الاطباء). چرب زبان و مشتری گیر. و رجوع به دکانداری شود: تا بود گربه مهتر بازار نبود موش جلد و دکاندار.سنائی. || کلبه دار. (یادداشت مرحوم دهخدا). || ریائی و عرضه کنندهٔ متاع فریب.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.