۱. بسیارکوبنده. ۲. آردفروش. ۳. گازر.
فرهنگ فارسی عمید
[ دُ ] (اِخ) ابن تتش بن الب ارسلان سلجوقی، مکنی به ابونصر و ملقب به شمس الملوک. از سلاجقهٔ شام. وی ۴۸۸ هـ . ق. پس از وفات پدرش در دمشق به سلطنت نشست و در هجدهم رمضان سال ۴۹۲ هـ . ق. درگذ ...
لغتنامه دهخدا
[ اِ ] (ع مص) باریک کردن. (تاج المصادر بیهقی). باریک گردانیدن. (منتهی الارب). || چیز دقیق دادن. اندک دادن. (تاج المصادر بیهقی). || نرم کردن آرد. باریک کردن آرد. (آنندراج). || گوسفند ...
[ اِ تِ ] (ع مص) باریک شدن. (منتهی الارب). دقت. (زوزنی).
[ اَ ءِ دِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) امعاء علیا و آن اثناعشر و صائم و دقیق است : امعاء دقاق یعنی روده های باریک بدین روده (رودهٔ صائم) پیوستست. (ذخیرهٔ خوارزمشاهی). و رجوع به امعاء شود.
[ حَ سَ نِ دَقْ قا ] (اِخ) ابن علی بن محمد، مکنی به ابوعلی بغدادی شافعی. درگذشتهٔ ۴۰۵ هـ . ق. او راست: کتاب الضحایا. (هدیة العارفین ج ۱ ص ۲۷۴).
[ لِ حِ دَقْ قا ] (اِخ) رجوع به صالح بن بیان بن سکن دقاق شود.
[ عَ یِ دَقْ قا ] (اِخ) ابن عبیداللََّه دقیقی بغدادی، مشهور به دقاق و مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به ابوالقاسم (علی بن عبیداللََّه دقاق) و علی (ابن عبیداللََّه...) شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.