یک بار؛ یک نوبت.
فرهنگ فارسی عمید
[ دَ عَ / عِ ] (از ع، اِ) دفعة. دفعت. بار. وهله. مرحله. (فرهنگ فارسی معین). باره. مرتبه. (ناظم الاطباء). یک نوبت. (مقدمهٔ لغت میر سیدشریف جرجانی). کَرّه. کرت. پی. نوبه. نوبت. دست. مره : ام ...
لغتنامه دهخدا
آن بار
فرهنگ واژههای سره
این بار
[ یَ / یِ دَ عَ / عِ ] (ق مرکب) دفعهٔ واحد. و یک بار و یک هنگام. (ناظم الاطباء). یک مرتبه. یک بار: همه را زاد به یک دفعه نه پیشی نه پسی نه ورا قابله ای بود و نه فریادرسی. منوچهری. || یک ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.