(دَ رَ) [ ع. ] (اِ.) جِ درکه.
فرهنگ فارسی معین
=درکه
فرهنگ فارسی عمید
[ دَ رَ ] (ع اِ) جِ درکة، به معنی ته و نشیب است، و این در مقابل درجات است (که مراتب بهشت باشد)، و درکات به معنی منازل دوزخ است. (از غیاث) (از آنندراج): یکی از جمله صالحان به خواب دید پادش ...
لغتنامه دهخدا
[ دَ دَ ] (اِخ) از دهات بارفروش مازندران. (از سفرنامهٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص ۱۱۹ و ترجمهٔ آن ص ۱۶۰).
[ دَ ] (اِخ) از دهات بهرستاق لاریجان مازندران. (از سفرنامهٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص ۱۱۴ و ترجمهٔ آن ص ۱۵۴).
[ دَ سَ ] (اِخ) از دهات مشک آباد ساری مازندران. (از سفرنامهٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص ۱۲۱ و ترجمهٔ آن ص ۱۶۳).
[ دَ سَ دَ ] (اِخ) نام یکی از شهرستانهای بخش چهاردانگهٔ شهرستان ساری. این دهستان در شمال باختری کیاسر و شمال رودخانهٔ گرم آب رود و در دامنهٔ کوهستانهای جنگلی واقع است و آب آن از چشمه سار تأ ...
[ بَ رِ ] (ص مرکب) اسبی که سوار را نمی گذارد که سوارش شود. (آنندراج). اسب سرکش و توسن : اشهب گردون بدرکاب نگیرد جز پی یکران خوش عنان که تو داری. سیدحسن غزنوی. حذر واجب است از کمیتت مدام ک ...
۱. کسی که در کاری یا امری مداخله داشته باشد. ۲. آنکه بر سر شغل یا کاری باشد.
[ مُ تَ رَ ] (ع ص، اِ) جِ مستدرکة. رجوع به مستدرکة و مستدرک و استدراک شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.