معنی

[ دَ شْ / شِ ] (ص مرکب) آشنا و مأنوس با درد. معتاد به درد و رنج. (ناظم الاطباء). واقف و آگاه به سختی و شدت و ناملایم : سخت می ترسم چو برگ لاله گردد داغدار گوش گل از نالهٔ دردآشنای بلبلان. صائب (از آنندراج).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.