۱. قضاوت و انصاف دربارۀ نزاع و کشمکش و مرافعۀ دو یا چند تن. ۲. (ورزش) شغل و عمل داور. ۳. شکایت. ۴. محاکمه. ۵. جدل؛ نزاع. ۶. تضاد؛ مخالفت. ۷. اختلاف. ۸. مغالطه. ۹. (اسم) قضیه؛ کار. ...
فرهنگ فارسی عمید
[ وَ ] (اِخ) دهی از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت. در ۲۵ هزارگزی جنوب کهنوج. سر راه مالرو انگهران به بیابان. ۱۰۰ تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصول آن خرما. شغل اه ...
لغتنامه دهخدا
[ وَ ] (اِخ) سلطان ابراهیم. از شعراء ایران و از مردم کاشان است. او راست: در خراسان مدحتی گفتم نه از روی طمع در غلط فهمیده گفتا مدح ما معنی نداشت گفتمش بسیار نیکو گفت این انصاف بود بنده خو ...
[ وَ جُ تَ ] (مص مرکب) محاکمه کردن. بازپرسی کردن : سپهبد [ بهرام چوبینه ] ز کژی و گندآوری نبد آگه از جستن داوری دو برد یمانی بیکسو نهاد دو موزه بنامه نکرد ایچ یاد.فردوسی. مرا زیبد اندر ...
دادگاه؛ عدالتخانه.
[ وَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب) از حکم قضا فرمان بردن. به حکومت و حکمیت گردن نهادن. پذیرفتن عقوبت.
[ وَ گَ هْ ] (اِ مرکب) مخفف داوری گاه. دارالعدالة. محکمه. داورگاه داورگه : کسانی که در پرده محرم شدند در آن داوری گه فراهم شدند. نظامی.
(اِخ) دهی جزء دهستان سربند پائین بخش سربند شهرستان اراک. در ۴۸هزارگزی جنوب باختری آستانه و ۲۷هزارگزی ایستگاه دوآب. سکنه ۱۸۴ تن. آب آن از چشمه و رودخانهٔ چوبدر تأمین میشود. محصول آن غلات و ب ...
۱. دلیری: چگونه سر آمد به نیکاختری / بر ایشان برآن روز کنداوری (فردوسی: ۱/۱۲). ۲. بزرگی.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.