دارالملک
معنی
[ رُلْ مُ ] (ع اِ مرکب) کرسی
مملکت و پایتخت. (ناظم الاطباء).
دارِملک :
تا نهادی حسن را دارالخلافه زیر زلف
هست دارالملک فتنه در سر مژگان تو.
خاقانی.
بنومیدی دل از دلخواه برداشت
بدارالملک ارمن راه
برداشت.نظامی.
رجوع به دارالخلافه و دارالدوله و دارالسعاده
و دارملک شود. || (اِخ) لقب
طبرستان. (مسکوکات ایران رابینو ص ۹۹).
|| لقب شهر کابل. (مسکوکات
ایران رابینو ص ۸۹).