(اِخ) دستور داراب پالن. دستور پارسی که در شهر نوسازی از بلاد هند میزیسته. وی در جزو کتاب خود موسوم بفرضیّات، نامهٔ اعمال مخصوصی، که باید در هر یک از سی روز ماه انجام داد برشتهٔ نظم کشیده. ...
لغتنامه دهخدا
[ جِ ] (اِخ) (مرغزار دابجرد) مرغزاری کوچک است. طول آن سه فرسنگ در عرض یک فرسنگ. (فارسنامهٔ ابن بلخی ص ۱۵۴). رجوع به دارابگرد شود.
[ جِ ] (اِخ) محمد دارایی متخلص به «شاه» که در دورهٔ صفویه میزیسته و مدتی در هند بوده و در هر علم کم و بیش آگاهی داشته است. نمونه ای از شعر او این است: جهدی کن و در راه خدا پا بردار زاد ...
میوهای از نوع مرکبات، گرد، بزرگ، و نارنجیرنگ با طعم ترشوشیرین و مطبوع.
فرهنگ فارسی عمید
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.