دار و گیر

معنی

[ رُ ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) امر از داشتن و گرفتن. || جاه و جلال و شوکت. (ناظم الاطباء). کرّ و فرّ: یکی حمله بردند بر سان شیر بدان لشکر گشن با دار و گیر.فردوسی. || فرماندهی. (ناظم الاطباء). ریاست. (غیاث). || خودنمایی و تکبر. (ناظم الاطباء). || جنگ و پیکار و ستیز. (غیاث): یکی بیژن گیو و دیگر هژیر که در جنگ بودند با دار و گیر.فردوسی.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.