خیانت.
فرهنگ فارسی عمید
[ خَ ب ب ] (ع ص) مرد فریبنده. مرد گربز. (اقرب الموارد) (تاج العروس) (المنجد) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). مرد زیرک. هوشیار. مکار. حیله گر. (غیاث اللغات): الخب و المغفل داستان زیرک و شریک م ...
لغتنامه دهخدا
[ خَ ] (اِ فعل) خب باش، هیچ مگو! خموش! خاموش! خاموش باش. خموش شو. صه. (زمخشری).
[ خَ ءْ ] (ع اِ) چیز پنهان کرده. شی ء مخفی شده. امر پنهانی. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از المنجد) (منتهی الارب) (از ترجمان عادل بن علی). پوشیدگی. (از غیاث اللغات) (تاج المصا ...
[ خَ ] (اِخ) موضعی است به نجد. (از معجم البلدان یاقوت حموی).
= خرگاه
[ خِ ] (ع مص) چیستان گفتن برای در غلط افکندن. چون: خاباته هکذا مخاباة و خباء؛ چیستان گفتم تا او را در غلط افکنم. (از ناظم الاطباء).
[ خَ ءِ ] (ع ص، اِ) جِ خبیث به معنی شی ء پلید است . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از معجم الوسیط) (از متن اللغة). - اُمُّ الخَبائِث؛ شراب. می : آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند ...
[ خُ بْ با ] (اِخ) پدر عطاءبن منده از طریق عبداللََّه بن مسلم از محمدبن عطاءبن خباب از پدرش از جدش روایت کرد و گفت من در نزد ابوبکر نشسته بودم که پرنده ای از نزد او گذشت و او گفت خوشا بحال ...
[ خُ بْ با ] (اِخ) زبیدی. بزاز او را از مقلین آورده است. و نیز از روایت مالک بن اسماعیل از شریک از جابر (MMM جعفی) از معقل زبیدی از عباد ابی الاخصر (MMM ابن اخضر) از جندب آورده است که پیغم ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.