آغاز؛ اول؛ ابتدا.
فرهنگ فارسی عمید
[ حِ ] (ع اِ) اول کار و آغاز آن. (منتهی الارب). حدثان چیزی؛ اول آن. ابتدای آن. (اقرب الموارد): لولا حدثان قومک بالکفر لهدمت الکعبة (حدیث عائشه). (منتهی الارب). یقال: افعل ذلک الأمر بحدثان ...
لغتنامه دهخدا
[ حَ دَ ] (اِخ) نام جائی در حره، که بنام یکی از برادران سلمی که در آن مقام داشت نامیده شده است. داستان عشق ورزی اجاء با سلمی و قتل سلمی توسط برادرانش، حدثان و غمیم، در معجم البلدان ذیل کل ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.