معنی

[ حِ دْ دَ ] (ع اِمص) تیزی. (دهار). تندی. (آنندراج). سعرة. خشم. غضب. قوت غضب : از حدت و سورت پادشاهان بر حذر باید بودن. (گلستان). از سر حدت مزاج و خشونت طبع بر لجاج اصرار مینمود. (ترجمهٔ تاریخ یمینی چ ۱۲۷۲ ص ۳۶). رجوع به حدة شود. || تیزی هرچیزی. برائی. (ملخص اللغات حسن خطیب). تیزی آهن و جز آن. تیزی شمشیر. (تاج المصادر بیهقی). || سبکی مردم از غضب. || سختی. شدت. سورت. || حدت دم. حدت مرض . || زیر در موسیقی، مقابل بم. (از خلاصة الافکار).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.