معنی

[ حَ ثَ ] (ع اِ) حدوث. برنائی. (دهار) (ادیب نطنزی). جوانی. (دهار) (ادیب نطنزی) (مهذب الاسماء). اول جوانی. (منتهی الارب). || تازگی. نوی. || اول هر چیزی. آغاز امری؛ حداثث امری، آغاز و اول و شروع کاری. (از منتهی الارب). - حداثت سن؛ خردسالی. (غیاث). با عنفوان جوانی و حداثت سن نقابت سادات علویه بشهر قم و نواحی بدو مفوض بوده است. (تاریخ قم ص ۲۲۰).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.