حجراللاجورد
معنی
[ حَ جَ رُلْ لاجْ وَ ] (ع اِ
مرکب) حجراللازورد. سنگ لاژورد است.
ابوریحان بیرونی گوید: اللازورد یسمی
بالرومیة ارمیناقون کانه نسبة الی ارمینیه فان
الحجر الارمنی المسهل للسوداء یشبهه. و
اللازورد یحمل الی ارض العرب من ارمینیة
والی خراسان و العراق من بدخشان. و قیل
العوهق هواللازور و هو فی شعر زهیر
بخلافه :
ترافی به حب الضحاء و قد رأی
سماوة قشراء الوظیفین عوهق.
قیل الضحاء للابل مثل الغداء للناس و السماوة
الشخص و قشراء الوظیفین النعامة و العوهق
الطویلة. و وزنه بالقیاس الی القطب سبعة و
ستون و ثلثان و ربع. و الجید منه یجلب من
جبال کران وراء شعب بنجهیر و قال نصر:
معدنه قرب جبل البیجازی ببدخشان و اعظم
ما یوجد من قطاعه عشر رطل و یبرد و یجلی
و یطحن و یستعمل فی الاصباغ و مادام
صحیحا فانه یضرب الی لون النیل و ربما مال
الی السواد و فی اکثر الحال یکون علی وجه
المحکوک المجلو کواکب ذهبیة کالهباب و
اذا سحق و هو برخاوته مؤاتی للطحن اشرق
لونه و جاء منه صبغ مؤنق لایدانیه شی ء من
اشباهه. و قد یوجد منه فی معادن تعرف بتوث
بنک لعدة من شجر الفرصاد بها و هی قریبة من
زروبان فی الندرة ما لایتخلف عن کراثی
رخاوة و حسن مکسره و سائره مختلط
بجوهر آخر مشبع الخضرة الفستقیة و نظن به
انه دهنج الا ان وقره یعطی فی الاذابة عشرة
دراهم فضة فیبطل به ذلک الظن لانهم قالوا
فی استنزال الدهنج ان النازل منه نحاس و لا
فضة. (الجماهر صص ۱۹۵-۱۹۶). صاحب
تحفه گوید: حجراللازورد لاجورد است و در
لاجورد آرد؛ معدن معروفی است و بهترین
اوصاف شفاف است که کبودی او بسرخی و
سبزی مایل باشد و آنچه از سنگ مرمر ترتیب
دهند و هرچه بازرنیخ و زاج و سنگ ریزه
ترکیب کنند دود او لاجوردی نمیباشد بخلاف
غیر مغشوش آن و مستعمل در طب غیر
مغسول اوست. در اول گرم، و مغسول او در
اول سرد و در دوم خشک و مسهل سودا و
اخلاط غلیظة مخلوط بخون. و صاف کنندهٔ او
از کدورات و بالخاصیة رافع سودای حوالی
قلب و جالی است و تعلیق او رافع خوف و
مفرح و مقوی دل و جالی و با قوة قابضة و
رافع امراض سوداوی و غم و هم و توحش و
بخارات غلیظة و مدر حیض و اکتحال او
جهت سلاق و رمد و دمعة و بیاض و قرحة و
ریختن مژگان و ذرور جهت آکله و قروح
ساعیه و نفوخ او جهت رعاف و فرزجهٔ او با
روغن زیتون جهت حفظ جنین از اسقاط. و
طلای او با سرکه جهت تجعید موی و قطع و
قلع ثآلیل و برص مفید و مضر فم معده و
مصلحش مصطکی و موجب کرب و غثیان و
مصلحش کثیرا و عسل و قدر شربتش از نیم
مثقال تا یک مثقال و بدلش حجر ارمنی است
- انتهی. و صاحب اختیارات بدیعی گوید:
حجرلاجورد، لازورد است و در حرف لام
گوید لاژورد، بپارسی لاجورد گویند
نیکوترین آن بدخشانی بود و مؤلف گوید
خاصیت تقویت و تفریح در وی زیاده بود که
در نوعی دیگر بسبب همسایگی لعل و نوع
ناری آن بد بود بسبب همسایگی سرب و
طبیعت آن گرم بود در دوم و خشک بود در
سیوم و گویند سرد و خشک بود در دوم و قوهٔ
وی مانند حجر ارمنی بود لیکن لاجورد
ضعیفتر از وی بود در مسهل سودا. و گویند
قوت وی آن است که مانند لزاق ذهب بود
اندکی ضعیف تر از وی بود و مسهل سودا بود
و قوت وی آن است که هر خلطی که غلیظ و
با خون آمیخته بود مالیخولیا را نافع بود و
چون زن نیم درم از وی فرزجه کند با یکدرم
روغن زیت بچه نگاه دارد در رحم تا بثبوت
رسد و از افتادن ایمن بود و شربتی از وی
زیاده تا یک درم درد گرده و مثانه را سود دهد
و ثآلیل قطع کند و چون با سرکه سحق کرده بر
برص طلا کنند زایل کند و موی مژه برویاند و
لاژورد مضر بود بفم معده و مصلح آن
مصطکی بود یا حماما و بدل آن حجر ارمنی و
گویند بدل آن لزاق الذهب کانی بود -انتهی. و
داود ضریر انطاکی گوید، لازورد معدن
مشهور یتولد مستقلا بجبال ارمینیه و فارس و
یوجد فی وجوه المعادن و أخلصه الکائن
فی الذهب و مادته زیبق قلیل جید و کبریت
کثیر لیس بالردئ یتکون اولا لیصیر ذهبا
فتعوقه الیبوسة، و بفرطها یفارق الدهنج. و
اجوده الصافی الرزین الشفاف الضارب رزقته
الی خضرة ما و حمرة. و یغش بزرنیخ اصفر مع
ربعه من کل من الزاج و الرمل اذا احکم سحقها
و سقیها بالخل المحلول فیه الملح و قد طفی ء
فیه النحاس الاحمر حتی اخضر الخل الی أن
تعطی قوام العجین و کذا المرمر اذا سقی بماء
طبخ فیه الشب تارة و هذا الخل اخری و
یدمس فی زبل یعادل نار المستویات لیلة
بیومها و یبرد. و الفرق خروج دخان الخالص
کلونه. و هو یابس فی الثانیة بارد فیها أوحار
فی الاولی، ینفع من الجذام و البرص و الحکة
و الجرب و الجنون والوسواس و الهم و فساد
العقل و البخارات الردیئة شرباً و السلاق و
الرمد والدمعة و انتثار الهدب و البیاض کحلاً و
القروح والاواکل الساعیة ذروراً و یفرح و
لیس فیه قطع للحمل اصلاً، و هو یکرب و
یغثی، و یصلحه العسل و الکثیرا و شربته من
نصف مثقال الی مثقالین و بدله الحجر الارمنی
و اماحله للکتابة فبالسحق و الطبخ و اعادة
العمل حتی یتهیأ و قد یطبخ بماء العفص و
یلقی علیه شی ء من الزیت (قال) و من خواصه
تعلیة الذهب و تحلیة صبغه و منعه الخوف
تعلیقاً.