برهنه؛ لخت.
فرهنگ فارسی عمید
[ لِ اُ دَ ] (مص مرکب) بسیار ریم بیرون دادن ریش. سخت ریمناک شدن قرحه. ریم و قیح پیدا آمدن در ظاهر قرحه یا جراحتی. تباه شدن و ریم بر ظاهر و روی آوردن جراحت یا قرحه. سوخته ای یا ریشی آب پس ...
لغتنامه دهخدا
(~.) (اِ.) (عا.) متلک، لیچار.
فرهنگ فارسی معین
[ لُ چَ ] (ص) زن قحبه. (غیاث) (آنندراج). || صاحب غیاث اللغات گوید: در برهان به معنی برهنه و عریان و مجازاً به معنی لولی. (غیاث) (آنندراج).
(لَ چَ یا چَّ) [ تر. ] (اِ.) چارقد، روسری. ؛ ~به سر کنایه از: زن، دشنامی است مردان ترسو و بی جربزه را.
در نقوش، سطح سه گوش بین نقوش منحنی و قاب آنها [معماری و شهرسازی]
واژههای مصوب فرهنگستان
(~.) (ص نسب.) منسوب به لچک.۱- سه گوش، مثلث شکل.۲- پارچه یا نقشی به صورت متساوی الاضلاع.
پنجرۀ شیشهای کوچکی عموما در انتهای در عقب و بالای چرخ عقب خودرو [قطعات و اجزای خودرو]
پنجرۀ شیشهای کوچکی عموما در انتهای در عقب و بالای چرخ عقب خودرو [مهندسی بسپار]
فاصلۀ بین نقطهای که از آنجا خودروهای دورشونده از تقاطع به سمت چپ هدایت میشوند تا نقطهای که این راه با راه اصلی موازی میشود [حملونقل درونشهری - جادها ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.