معنی

[ چَ رَ ] (اِ مرکب) رومال و روپاکی باشد که قلندران چهار گوشهٔ آنرا بهم بندند و بر دوش یا ساق اندازند و آنچه از گدائی بهم رسد در آن نهند. (برهان) (آنندراج). روپاک چهار گوشه ای باشد که هر چهار گوشهٔ او را جمع کرده با هم بندند و درویشان و قلندران بر کتف اندازند و بعضی اشیاء از مأکول و ملبوس و غیره در میان آن نهند. (جهانگیری). پارچهٔ چهارگوشه ای که درویشان گوشه های آنرا بهم بندند و بر دوش انداخته آنچه از گدائی دریابند در آن نهند. (ناظم الاطباء). دستمال بزرگی که درویشان چهار گوشهٔ آنرا بهم بندند و بر دوش اندازند تا آنچه از گدائی بهم رسد در آن ریزند. (فرهنگ نظام). توبرهٔ گدائی. توبرهٔ درویشی : برون رفتم چو درویشان نمدپوش چرسدان را حمایل کرده بر دوش. جنید خلخالی (از جهانگیری). رجوع به چرس شود.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.