معنی

[ جُ ] (اِ) به لغت سمرقند ماست را گویند و معرب آن سقرات است. (برهان). صقرات. صغراط. چغرات. (مقدمة الادب). هدبد. (السامی فی الاسامی). صغرات. (ربنجنی). جرعلیک. جرعکوک. فدفد. دوایه. ضرعمط. (منتهی الارب). لبن رائب. لبن حامض : دو کوشه (کذا) جغرات آوردند... خادمهٔ مادر درویش دو کوشه (کذا) جغرات و کفچه آورد... خواجه از حقیقت آن جغرات پرسیدند... تفحص می باید نمود تا حقیقت این جغرات معلوم شود. (انیس الطالبین ص ۱۳۸). شیر عاشقت به پستان در جغرات شده است چشم دارد که فروریزد در کیفر تو. طیان. کشک دار و زهک زردات لبن جغرات ماست چربه شیر و زبده مسکه دوغ کردی بار خر. بسحاق اطعمه. رجوع به چغرات شود.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.