تیمم
معنی
[ تَ یَ مْ مُ ] (ع مص) (از «ی م م») قصد
کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از
تعریفات جرجانی) (از کشاف اصطلاحات
الفنون). آهنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم
الاطباء). قصد کردن و اراده نمودن.
(آنندراج). || بخاک دست و روی
مالیدن به نیت عبادت. و منه قوله
تعالی : {/Bفَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً۴۲-۴۴۴:۴۳/}
(قرآن ۴ / ۴۳، ۵ / ۶). (منتهی الارب) (ناظم
الاطباء). به خاک وضو کردن. (آنندراج). در
شرع عبارت از قصد به سوی خاک پاکیزه ای
است که به آن تطهیر کنند برای برطرف
ساختن حَدَث. (از کشاف اصطلاحات الفنون) (از تعریفات جرجانی). حقیقت تیمم آن است
که نام است مر مسح روی و دست را با خاک
پاکیزه با شرایط خاص و قصد نیز از همان
شرایط است. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
دست و روی به خاک مالیدن به عوض وضو و
غسل. (ناظم الاطباء). مسح کردن دست و
روی به خاک بوجه شرعی، نماز و عبادت را.
وضو کردن به خاک. مسح کردن دست و روی
به خاک به عوض وضو یا غسل. (از
یادداشتهای مرحوم دهخدا). تیمم در صورتی
بدل از وضو یا غسل واقع شود که آب نایاب
بود یا استعمال آن متعذر بود به طریقی که در
کتب فقه مسطور است :
تا درگه او یابی مگذر به در کس
زیرا که حرام است تیمم به لب یم.رودکی.
عهد تو و در زمانه تقدیم
آب آمده آنگهی تیمم.انوری.
چون دو دست اندر تیمم یک به دیگر متصل
در یکی محمل دو تن هم پای و هم ران دیده اند.
خاقانی.
من تیمم به سر خاک نجس
کی کنم کآب به جایست مرا.خاقانی.
چون در زمانه آب کرم هیچ جا نماند
جای تیمم است بخاک در سخاش.خاقانی.
چون تیمم با وجود آب دان
علم نقلی با دم قطب زمان.مولوی.
به غفلت بدادی ز دست آب پاک
چه چاره کنون جز تیمم بخاک.
سعدی (بوستان).
چو آب آمد تیمم نیست در کار
چو روز آمد چراغ از پیش بردار.
پوریای ولی.
چو بنمود رخ قدر طاووس مست
ز آب رخش چون تیمم شکست.
طاهر وحید (از آنندراج).
مرا توبه از دیدن خم شکست
چو شد آب پیدا تیمم شکست.اشرف (ایضاً).
بهر سجده پیش پایش هم ز خاک پای او
دیده را دیدم تیمم گرچه غرق آب بود.
میر خسرو (ایضاً).
به آن خاک هر کس تیمم کند
کف از آب رحمت چو قلزم کند.
ملاطغرا (ایضاً).