توجیه کردن
معنی
[ تَ / تُو کَ دَ ] (مص
مرکب) موجه ساختن. (یادداشت بخط
مرحوم دهخدا). || توجیه کردن کلامی
را؛ تأویل کردن آن. معنی به کلمه یا کلامی
دادن. معنیی به عبارت یا کلمه یا عمل کسی
دادن. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). تعبیر و
تفسیر کردن. حجت و برهان آوردن.
|| در تداول عوام، خرجی یا ضرری یا
تاوانی را سرشکن کردن. (از یادداشتهای
مرحوم دهخدا). || شناسا کردن. آشنا
کردن. قابل انطباق کردن فرد را با محیط، و این
بیشتر در ارتش متداول است. رجوع به
توجیهی شود.