معنی

[ تَ ] (ع مص) نیک شکستن. (زوزنی). بسیار شکستن. (منتهی الارب) (از غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): گر من به شکستن خم آیم فریاد مکن بگاه تکسیر.سوزنی. || خشمناک شدن: فلان یکسر علیک الفوق او الارعاظ؛ او خشمناک است بر تو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || قرار دادن کتاب را بر چند باب. (از اقرب الموارد). || جمع کردن اسمی را که نه جمع سلامت بود. (زوزنی). جمع کردن کلمه را بر تغییر بناء آن و این اصطلاح علمای حرف است. (از اقرب الموارد). جمع التکسیر، جمع که بنای واحدش متغیر گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || به اصطلاح تعویذنویسان تقسیم کردن اعداد اسم بر خانهای تعویذ بنهجی که از هر طرف شمار برابر افتد. (غیاث اللغات). در علم جفر نوعی از بسط باشد... و بر علم جفر اطلاق گردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به بسط شود. || در اصطلاح مهندسان بمعنی مساحت مستعمل است. (از کشاف اصطلاحات الفنون).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.