معنی

[ تَ سَ لْ لُ ] (ع مص) فاپذیرفتن. (تاج المصادر بیهقی). پذیرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فاستدن. (زوزنی). گرفتن. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || اسلام آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). داخل شدن در اسلام. (از متن اللغة). اسلام آوردن و مسلمان شدن: تسلم فلان، اسلم یقال کان «وثنیاً ثم تَسَلَّم»؛ ای صار مسلماً کما یقال کان بدویاً فتحضر. (از اقرب الموارد). مسلمان شدن. (از المنجد). || راه سپردن و خطا ناکردن در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء): تسلم الطریق؛ اذا رکبهُ و لم یخطی ء. (منتهی الارب). || تبری کردن. (از المنجد). دور بودن از کسی چنانکه رابطهٔ خیر و شری میان آنان نباشد: تسلم منهُ تبرأ لا خیر بینهما و لا شر. (از متن اللغة).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.