۱. وا گذاشتن؛ ول کردن؛ رها کردن. ۲. دست برداشتن از کاری.
فرهنگ فارسی عمید
۱. کلاه آهنی که در جنگ بر سر گذارند؛ کلاهخود؛ مغفر. ۲. درز کلاه یا تکههای پارچه که به کلاه دوخته شود. ۳. نوعی کلاه درویشی که دوازده ترک دارد و هر ترک نشانۀ ترک یک فعل ناشایست ...
۱. شکاف؛ رخنه. ۲. (اسم صوت) ‹تراک، طراق، تراغ› صدایی که از شکستن یا ترکیدن چیزی برآید. ۳. [قدیمی] خندقی که گرداگرد حصار و قلعه حفر کنند.
هر شکستگی بازی که دو بخش آن از هم جدا نشده باشد [زمینشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ تُ ] (ص، اِ) نقیض تازیک باشد. گویند ترکان از اولاد یافث بن نوح اند. (برهان). نام طایفه ای است در ترکستان که تاتار و مغول و سایر اتراک از آن طایفه اند و زبان ایشان معین است. (انجمن آرا) (آ ...
لغتنامه دهخدا
[ تَ ] (اِ) کلاه خود. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). خودآهنی. (غیاث اللغات). کلاه خود باشد یعنی کلاه آهنی که در روزهای جنگ بر سر نهند و بعربی مغفر خوانند. (برهان) (ا ...
[ تَ ] (ع اِ) جِ تَرکة. (منتهی الارب). واحد ترکه. (از متن اللغة). تخمهای شترمرغ که جوجه از آنها درآید و در بیابان ترک شود. (از متن اللغة). و رجوع به ترکة و تریکة شود.
[ تَ ] (اِخ) نام یکی از بخشهای سه گانهٔ شهرستان میانه است که در شمال خاوری شهرستان مزبور قرار دارد. این بخش از شمال به شهرستان سراب و از جنوب و خاور به شهرستان خلخال و از باختر به بخش ترک ...
[ تَ ] (اِخ) نام قصبه ای است از مضافات آذربایجان. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). قصبه ای است از دهستان کندوان که در بخش ترک شهرستان ...
[ تُ ] (اِخ) دهی است از دهستان تکمران در بخش شیروان شهرستان قوچان که در ۱۷ هزارگزی شمال باختری شیروان و بر سر راه مالرو عمومی زیارت به فوری دربند قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و ۳۰۶ تن ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.