معنی

[ تَ بَ یَ ] (اِ) نظامی در اقبالنامه در عنوان «افسانهٔ خراسانی و فریب دادن خلیفه» گوید: خراسانیی چست ببغداد شد، چون کارش سست شد، هزار دینار زر مصری را خرد سایید و با گل سرخ بیامیخت و مهره ای چند بساخت و آنها را بعطاری سپرد و گفت : بدیناری این بر تو بفروختم و زو کیسهٔ سود بر دوختم چو وقت آید این را که داری برنج بده باز خرم، زهی کان گنج بپرسید عطار کاین را چه نام؟ بگفتا تبریک ، سخن شد تمام... فرستاد در شهر بالا و پست تبریک طلب کرد نامد بدست... حدیث تبریک بیاد آمدش جز آن هر چه بشنید باد آمدش خبر بازجست از تبریک فروش بخندید کان طنزش آمد بگوش تبریک چو تصحیف سازد دبیر بیاموز معنی و معنیش گیر. رجوع به اقبالنامهٔ نظامی چ وحید صص ۶۸ - ۶۹ شود.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.