پوست بیرون کردن

معنی

[ کَ دَ ] (مص مرکب) پوست انداختن. || تسلیخ. پوست بردن. پوست کندن : دشمنانت را فلک دم داد و بیرون کرد پوست این کند ناچار قصابی که بز را بردمید. امیرخسرو.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.