پاکیزه‌مغز

معنی

[ زَ / زِ مَ ] (ص مرکب) پاک مغز. پاکرای. که مغز و اندیشهٔ پاک و درست دارد. زیرک. تیزهوش. تیزویر. که عقل و فکر رسا دارد: یکی پرخرد مرد پاکیزه مغز که بودش زبان پر ز گفتار نغز.فردوسی. ولیکن یکی داستانست نغز اگر بشنود مرد پاکیزه مغز.فردوسی. چه گفت آن خردمند پاکیزه مغز کجا داستان زد ز پیوند نغز.فردوسی. که بیداردل بود و پاکیزه مغز زبان چرب و شایستهٔ کار نغز.فردوسی. بدو گفت کای پیر پاکیزه مغز همه رای و گفتارهای تو نغز.فردوسی. ابا پند و اندرز و گفتار نغز بزرگان ایران پاکیزه مغز...فردوسی. نهادند خوان و خورشهای نغز بنزد شهنشاه پاکیزه مغز.فردوسی. بدانست کان پیر پاکیزه مغز بزرگست و شایستهٔ کار نغز.فردوسی. چو سالار شاه این سخنهای نغز [ شاهنامه ] بخواند ببیند بپاکیزه مغز ز گنجش من ایدر شوم شادمان کز او دور بادا بد بدگمان.فردوسی. بیاورد خوان با خورشهای نغز جوان پرمنش بود و پاکیزه مغز.فردوسی.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.