بیرون ریختن

معنی

[ تَ ] (مص مرکب) از چیزی بدر ریختن. (از آنندراج): آرزوئی در گره بستم دُرِ یکتا شدم حسرتی از دیده بیرون ریختم دریا شدم. بیدل.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.