معنی

(اِ) رحم بود یعنی زهدان. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص ۳۵۶). بچه دان و زهدان را گویند و بعربی رحم خوانند. (برهان). رحم باشد که بچه در آن بود، یعنی زهدان. (اوبهی). زهدان، یعنی بچه دان. (انجمن آرا) (آنندراج). بویگان. پویگان. بچه دان. زهدان. رحم. (فرهنگ فارسی معین): ریش چون بوگانا سبلت چون سوهانا سر بینیش چو بورانی باتنگانا. ابوالعباس (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص ۳۵۶). وزین همه که بگفتم نصیب روز بزرگ غدود و زهره و سرگین و خون بوگان کن. کسایی. زنان حامله را بیم بد که پیش از وقت ز مهر او بدر آیند اجنه از بوگان. شمس فخری (از آنندراج). || گلزار هم بنظر آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء). در برهان، بمعنی گلزار نوشته و اگر چنین باشد، با کاف عربی خواهد بود. چه بوکان یعنی کان بوی خوش. (انجمن آرا) (آنندراج).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.