[ بَ ] (ع اِ) هر چیز خوب و خوش نما. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هر چیز نیکو و روشن. (آنندراج). || سرسینهٔ اسب و سپیدی در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغتنامه دهخدا
[ بَ ] (اِخ) دهی از دهستان فرق است که در بخش مرکزی شهرستان قوچان واقع است. دارای ۶۲۹ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۹).
اسم: بهار (دختر) (فارسی، کردی) (طبیعت، گل) (تلفظ: bahār) (فارسی: بهار) (انگلیسی: bahar) معنی: فصل اول سال خورشیدی، گل و شکوفه درختان، ( به مجاز ) دوره شادابی هر چیز، فصل اول سال، ( در گیاهی ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ بَ رِ بَ کَ نَ / نِ ] (اِ مرکب) نام نوایی است از موسیقی. (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین): مطربان ساعت بساعت بر نوای زیر و بم گاه سروستان زنند امروز گاهی اشکنه گاه زی ...
(بَ. رِ) (اِ.) شکوفه نارنج که در عطرسازی، ساختن اسانس و تهیه مربا کاربرد دارد.
فرهنگ فارسی معین
[ بَ رِ ] (اِخ) بتخانهٔ چین. بهارستان. (فرهنگ فارسی معین): بی آفرین سرایی بلبل بهار و باغ پدرام نیست گرچه چمن شد بهار چین. سوزنی. کآسمان قبلهٔ زمین خواندش وآفرینش بهار چین خواندش. نظامی ( ...
[ بَ رِ ] (اِخ) جایی که در افسانه ها بمنزلهٔ بهشت روی زمین است. بهشت گنگ. و آن بدست عده ای از ایرانیان در وسط خاک توران در طرف شمال سیر دریا (سیحون) برپا شده بود. (فرهنگ فارسی معین). رجوع ...
[ بَ کَ دَ ] (مص مرکب) شکفته شدن گل و شکوفه. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء).
اسم: بهارا (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: bahārā) (فارسی: بهارا) (انگلیسی: bahara) معنی: منسوب به بهار، ( بهار، ا ( پسوند نسبت ) ) منسوب به بهار
۱. شکوفهپاشان. ۲. گلافشان.
فرهنگ فارسی عمید
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.