برترمنش
معنی
[ بَ تَ مَ نِ ] (ص مرکب) که
سرشت و طبیعت و همت برتر دارد. که
صفاتی برتر از دیگران دارد. که دارای ادراک
عالی است. (ناظم الاطباء):
کسی کو بود تیز و برترمنش
نپیچد ز بیغاره و سرزنش.فردوسی.
از آن پس از آن انجمن آنچه ماند
بزرگان برترمنش پیش خواند.فردوسی.
خداوند زیبا و برترمنش
کزو دور بیغاره و سرزنش.فردوسی.
که شاید جهاندار برترمنش
نخواهد که بر ما بود سرزنش.فردوسی.
همیشه بزی شاد و برترمنش
زتو دور بادا بد بدکنش.فردوسی.
از آن رفتن شاه برترمنش
همان بد ستایش همان
سرزنش.فردوسی.
|| متکبر و معجب. مستکبر. (ناظم الاطباء).