بدتر: به گیتی بتر زاین نباشد بدی / جفا بردن از دست همچون خودی (سعدی۱: ۱۹۶).
فرهنگ فارسی عمید
[ بَ تَ / بَ تْ تَ ] (اِ مرکب) مخفف بدترجا، جای بدتر. آنجا که بد است. || کنایه از قبل و دبر که بتازی عورتین گویند. (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرای ناصری). کنایه از عورتین است که مقعد مر ...
لغتنامه دهخدا
[ بَ ] (اِخ) ابوالیمن بن عبدالرحمن البترونی، در حلب مفتی بود. بسال ۱۰۰۴ هـ . ق. به دمشق رفت. و در ۸۰ سالگی بسال ۱۰۴۶ هـ . ق. درگذشت. (از معجم المطبوعات).
[ بَ تَ / بَ تْ تَ ] (حامص مرکب)بدتری. بَتَّری : وگر بگذرد آن هم از بتریست بر آن زندگانی بباید گریست.فردوسی. مباشید گستاخ با این جهان که از بتری دارد اندر نهان.فردوسی. تا همی گفتم باشد که ...
[ بِ ] (اِخ) قلعه ای در حوالی مرسیهٔ اندلس. (از معجم البلدان). ناظم الاطباء آن را قلعه ای از مضافات مرمیه دانسته است.
[ بَ ری یَ ] (اِخ) گروهی از زیدیان منسوب به مغیره ابتربن سعد. (آنندراج). و ابتریه که نوشته شده ظاهراً غیرمشهور یا غلط باشد. (یادداشت مؤلف). اینان اصحاب بتیرالثومی هستند و با سلیمانیه هم عق ...
۱. ناتمام؛ ناقص. ۲. (ادبی) = بتْر ۳. [قدیمی] بیفرزند. ۴. [قدیمی] دمبریده.
[ اَ تَ ری یَ ] (اِخ) صنفی از فرقهٔ زیدیه منسوب به کثیر نوبی، و اسم او مغیرةبن سعید و لقبش ابتر بوده است. (مفاتیح العلوم).
(بِ نُ بِ تَ رَ) (اِ.) نوعی مهره که برای دفع چشم زخم بر کلاه یا گردن کودکان آویزند.
فرهنگ فارسی معین
[ حِمْ بَ ] (ع اِ) شدت و سختی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.