بال شکستن

معنی

[ شِ کَ تَ ] (مص مرکب) شکستن بال. خرد کردن بال. انکسار بال اعم از بال آدمی یا طیور. || شکسته شدن بال. خرد شدن بال. || خفض جناح : چون شکست او بال آن رأی نخست چون نشد هستی بال اشکن درست. مولوی (مثنوی). || بازپس ماندن. همگامی و برابری نتوانستن. به عجز مقر آمدن : همسفرانش سپر انداختند بال شکستند و پر انداختند.نظامی.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.